نگه دار پیاده میشم

دنیای موازی .دنیاییست که وقایع جور دیگری اتفاق خواهند افتاد و مسیر دیگری را خواهند رفت...

نگه دار پیاده میشم

دنیای موازی .دنیاییست که وقایع جور دیگری اتفاق خواهند افتاد و مسیر دیگری را خواهند رفت...

خوابم یا بیدارم..قسمت سوم

اون شب، شب عجیبی بود.خواب دیدم و خواب دیدم.. خواب دیدم ساعت حدودای 1 صبح ومن نشستم پای یه تلویزیون قدیمی 21 اینچ و دارم یک شبکه فارسی که گویا از شبکه های داخلی بود رو نگاه میکردم ..و مجری شبکه داشت نتایج آرا رو نشون میداد..دکتر سید    نژاد با برتری 63 درصد از همه پیشی گرفته بود..توی خواب حال خوشی نداشتم .. یه دفه از خواب پریدم..و رفتم سمت تلویزیون ..همه کانالهارو یکی یکی زیرو رو کردم....اما خبری نبود .فقط یکی از کانالها داشت برنامه های بالای 25 سال پخش میکرد که اینم یه امر عادی بود ...دوباره خوابیدم ..اما باز خواب پریشونم ادامه داشت...خواب دیدم تلفنها قطع ..اس ام اس نمیره.. ماهواره ها همه پارازیت دارن...خواب دیدم دارم با یه نفر صحبت میکنم... و اون گفت که وضعیت قرمزه...طرفای ساعت 5 و 6 ملت دارن میان خیابون برای اعتراض.. باز از خواب پریدم....یه نگاهی به اطرافم انداختم ..خانومم گفت چته ؟حالت خوبه؟..یه نگاه به ساعت کردم و یه نگاه به خانومم ..ساعت حدودای 5 صبح بود.. بلند شدم رفتم دستشویی و برگشتم وبعد رفتم یه لیوان آب خوردم..تلویزیون رو روشن کردم..اما باز خبر خاصی نبود..دیگه خوابم  از چشمام پریده بود.. نشستم رومبل و فقط تلویزیون نگاه کردم..همین ..تا دوباره خوابم برد..دوباره خودم رو توی یه جای دیگه دیدم ..آفتاب زده بود و ملت توخیابون داشتن راه میرفتن..نگا به دستم کردم دیدیم یه پارچه سبز رنگ به دستمه و یه عکس تو اون یکی دستمه .. خوب که نگاهش کردم دیدم عکس مهندسه..بلاخره یه چیز مشترک بین خواب و بیداری پیدا کردم..همینجور که میرفتم با جمعیت یکی شدم.. مردم داشتن شعار میدادن وولی من خوب یادم نمونده همه ی شعاراشون رو..دولت مردم فریب..یا رای منو بم بدید ..یا پس بدید..یه چیزی تو این مایه ها....همین داشتم میرفتم که یه باتوم از یک متریم اومد رو دستم..عکس مهندس پاره شد و دست منم ضرب دید.. دیگه جا برای موندن نبود ....داشتم فرار میکردم ..یعنی همه این کارو میکردن...وضع عجیبی بود.. با خودم فکر کردم گفتم مگه اینا کی هستن که دارن مردمو میزنن ..باخودم گفتم نکنه عراق دوباره اومده ایران و گرفته .. یا تروریستای نئو نازی به ایران حمله کردن .. اما اینا که یه من ریش دارن.. نکنه وهابیای عربستان دوباره جون گرفتن ریختن تو ایران.. خواب خواب عجیبی بود و هزار سوالی که بی پاسخ مونده بود ... دوباره از خواب پریدم...نگا به ساعت کردم ساعت 9:30 دقیقه صبح شده بود..زدم کانال ملی تا ببینم نتایج اعلام شده یانه..رایگیری به صورت دیجیتالی و دستی ..انجام شده بود.. اما برای بررسی بیشتر باید 48 ساعت از آغاز رای گیری بگذره ..اما نتایج اولیه اعلام شد و ناگهان.. روی صفحه ی تلویزیون نقش بست .. مهندس و دکتر با هم رقابت سختی دارن..وآرا فعلاً مساویه ....دو سه کاندید دیگه هم در رده های پایینتر سوم و چهارم قرار دارن اما  بریم سراغ اون خواب کذایی...راستش هنوز دستم درد داشت ..تعجب کردم از این که توی خواب کتک خوردم ولی چرا تو بیداری دارم دردشومیکشم..خانومم گفت شاید چون روی مبل خوابیدی و رو این دستت خوابت برده الان درد داری.. البته شاید ... اما وقتی بقیه ی ماجرا پیش اومد ..دیگه مطمئن شدم یه رابطه ای بین خواب و بیداریم هست ..اما ادامه ماجر و روزهای عجیبتر بعدی........ادامه دارد...

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطیما شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ

سلام دوست عزیز
ممنون که دوباره شرمنده کردین منو و به صد سال تنهایی من سرکی کشیدین زیبایی از نوشته های در هم و بر هم من نیست از نگاهتونه...
اون دوست تون که گفتین خبری ازش ندارین ولی به یادشین که حتی از دلتون هم سراغش رو بگیرین مطمئن باشید اونم تو خاطراتش دنبال رد پاتونه... دعاش کنید هر جا که هست با درد غریبه باشه
خوش باشید همیشه در رابطه با مطالب وب تون چقدر می فهمید خوش به حالتون ممنون که من حقیر رو جزو لینک دوستانتون قرار دادین ممنون

فاطیما دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ق.ظ

"چسب زخم" یا "چسبی به نام زخم"

چه فرقی می کند؟

وقتی تازه زخم هایم

آنقدر عمیقند

که نمی توان با چسبی

پنهانشان کرد تا کهنه شوند...

فاطیما چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ق.ظ http://autumal7fatima.blogsky.com

سلام دوست عزیز
نیستین دیگه پس خداحافظ

فاطیما چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ب.ظ

سلام دوست گلم
رسیدنتون بخیر هر چند هنوز آپ نشدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد