نگه دار پیاده میشم

دنیای موازی .دنیاییست که وقایع جور دیگری اتفاق خواهند افتاد و مسیر دیگری را خواهند رفت...

نگه دار پیاده میشم

دنیای موازی .دنیاییست که وقایع جور دیگری اتفاق خواهند افتاد و مسیر دیگری را خواهند رفت...

داستانک شماره ی ۱(۲۲ خرداد ۱۳۸۸)::جهان موازی شماره ی ۱::بعد چهار

صبح زود از خواب بیدارشدم .هوا یکم خنک شده وسط تابستونی..جالبه.. 

کفش و کلاه کردم برم بدوم..طرفای ساعت ۶ بود بیرون که رفتم ..همه چی آروم بود ملت صبح جمعه ای خواب خواب بودن..تو خیابونا پرنده پر نمی زد.. تا پارک سر کوچه رفتم و برگشتم...شد ساعت ۷.یه دوش گرفتم و .یه چی برا صبحانه خوردم.. خانوم بچه ها خواب خواب بودن..یکم ... چرخ زدم و این ور و اونور کردم ..تا طرفای ساعت ۹ گفتم بزار دیگه برم  رای رو بدمو خیالم راحت بشه..آخه نمیدونی این روزا چطور گذشته.. بعدا براتون تعریف میکنم..در خونه رو بستم پیاده حرکت کردم..مث اینکه ملت کم کم  سر و کلشون پیدا می شد ..رسیدم به یه دبیرستان که نزدیکای پارک بود..رفتم رای بدم یه مامور خوش رو و سلام نظامی بم داد !!!جدید بود ..منم یه سلام بهش دادم.. خیلی محترم بود طرف..رسیدم.روبروی میز مسئول رای گیری.خیلی با احترام از جاش بلند شد خوشامدگویی کرد..!!!بعد کارت ویژه ملی اجتماعی من رو ازم گرفت و بارکدشو چک کرد.بعد اجازه رای دادن پیدا کردم.. رفتم جلوی باجه همیشگی رای الکترونیک.. روی تاچ اسکرین مانیتور، اسم خودم  رو اوکی کردم و بعد تایید و بعد رمزمو دادم..وبعد از چند ثانیه صفحه رای گیری اومد بالا..رایمو دادم، به یه مهندس که خیلی باحال بود ..طرف نقاشه..معماره...نویسندس ..در کل۲۰ سال پیش نخست وزیر بود.. وضع مملکت خوب گذشت تقریبا بیشتر پیشرفتای کشور مدیون کار و تلاش شبانه روز تیمش بود.. با تدبیرش جنگ رو بعد از فتح خرمشهر به نفع کشور تموم کرد.. بعد به بازسازی خرابیها روی آورد..خلاصه کشش ندم. من  کلان ازش خوشم اومد..ادامه دارد.......