نگه دار پیاده میشم

دنیای موازی .دنیاییست که وقایع جور دیگری اتفاق خواهند افتاد و مسیر دیگری را خواهند رفت...

نگه دار پیاده میشم

دنیای موازی .دنیاییست که وقایع جور دیگری اتفاق خواهند افتاد و مسیر دیگری را خواهند رفت...

خسته نیستم اما نمیتونم خودمو گول بزنم.. باید ادامه داد

روزی روزگاری احساسی داشتم .. اعتقادی داشتم .. و قلبی سرشار از امید به آینده.. اما.. ماه هاست که سردی مات مانده ای در نگاهم مشهود است . هرکه را می بینم..سکوت مرگ آوری در نگاهش هویداست.و من همچنان .. در این فکر ..که چه اتفاقی افتاد؟؟؟/ چه شد که اینگونه سوخت نهال زیبای آزادی... سوختند و با تبرهاشان بریدند تنه ی سبز نهال آزادی را ... وووخونها ریختند... و بدن ها که له شدند زیر بار این هجمه رعب آور... واشکهایی که ریخته شد از چشمان.

خوابم یا بیدارم..قسمت سوم

اون شب، شب عجیبی بود.خواب دیدم و خواب دیدم.. خواب دیدم ساعت حدودای 1 صبح ومن نشستم پای یه تلویزیون قدیمی 21 اینچ و دارم یک شبکه فارسی که گویا از شبکه های داخلی بود رو نگاه میکردم ..و مجری شبکه داشت نتایج آرا رو نشون میداد..دکتر سید    نژاد با برتری 63 درصد از همه پیشی گرفته بود..توی خواب حال خوشی نداشتم .. یه دفه از خواب پریدم..و رفتم سمت تلویزیون ..همه کانالهارو یکی یکی زیرو رو کردم....اما خبری نبود .فقط یکی از کانالها داشت برنامه های بالای 25 سال پخش میکرد که اینم یه امر عادی بود ...دوباره خوابیدم ..اما باز خواب پریشونم ادامه داشت...خواب دیدم تلفنها قطع ..اس ام اس نمیره.. ماهواره ها همه پارازیت دارن...خواب دیدم دارم با یه نفر صحبت میکنم... و اون گفت که وضعیت قرمزه...طرفای ساعت 5 و 6 ملت دارن میان خیابون برای اعتراض.. باز از خواب پریدم....یه نگاهی به اطرافم انداختم ..خانومم گفت چته ؟حالت خوبه؟..یه نگاه به ساعت کردم و یه نگاه به خانومم ..ساعت حدودای 5 صبح بود.. بلند شدم رفتم دستشویی و برگشتم وبعد رفتم یه لیوان آب خوردم..تلویزیون رو روشن کردم..اما باز خبر خاصی نبود..دیگه خوابم  از چشمام پریده بود.. نشستم رومبل و فقط تلویزیون نگاه کردم..همین ..تا دوباره خوابم برد..دوباره خودم رو توی یه جای دیگه دیدم ..آفتاب زده بود و ملت توخیابون داشتن راه میرفتن..نگا به دستم کردم دیدیم یه پارچه سبز رنگ به دستمه و یه عکس تو اون یکی دستمه .. خوب که نگاهش کردم دیدم عکس مهندسه..بلاخره یه چیز مشترک بین خواب و بیداری پیدا کردم..همینجور که میرفتم با جمعیت یکی شدم.. مردم داشتن شعار میدادن وولی من خوب یادم نمونده همه ی شعاراشون رو..دولت مردم فریب..یا رای منو بم بدید ..یا پس بدید..یه چیزی تو این مایه ها....همین داشتم میرفتم که یه باتوم از یک متریم اومد رو دستم..عکس مهندس پاره شد و دست منم ضرب دید.. دیگه جا برای موندن نبود ....داشتم فرار میکردم ..یعنی همه این کارو میکردن...وضع عجیبی بود.. با خودم فکر کردم گفتم مگه اینا کی هستن که دارن مردمو میزنن ..باخودم گفتم نکنه عراق دوباره اومده ایران و گرفته .. یا تروریستای نئو نازی به ایران حمله کردن .. اما اینا که یه من ریش دارن.. نکنه وهابیای عربستان دوباره جون گرفتن ریختن تو ایران.. خواب خواب عجیبی بود و هزار سوالی که بی پاسخ مونده بود ... دوباره از خواب پریدم...نگا به ساعت کردم ساعت 9:30 دقیقه صبح شده بود..زدم کانال ملی تا ببینم نتایج اعلام شده یانه..رایگیری به صورت دیجیتالی و دستی ..انجام شده بود.. اما برای بررسی بیشتر باید 48 ساعت از آغاز رای گیری بگذره ..اما نتایج اولیه اعلام شد و ناگهان.. روی صفحه ی تلویزیون نقش بست .. مهندس و دکتر با هم رقابت سختی دارن..وآرا فعلاً مساویه ....دو سه کاندید دیگه هم در رده های پایینتر سوم و چهارم قرار دارن اما  بریم سراغ اون خواب کذایی...راستش هنوز دستم درد داشت ..تعجب کردم از این که توی خواب کتک خوردم ولی چرا تو بیداری دارم دردشومیکشم..خانومم گفت شاید چون روی مبل خوابیدی و رو این دستت خوابت برده الان درد داری.. البته شاید ... اما وقتی بقیه ی ماجرا پیش اومد ..دیگه مطمئن شدم یه رابطه ای بین خواب و بیداریم هست ..اما ادامه ماجر و روزهای عجیبتر بعدی........ادامه دارد...

ادامه ماجرا تا اون شب کذایی

رای رو دادم زدم بیرون...تا بعد از ظهر تو این خیابون و او خیابون.. ول میگشتم..به اینطرف و اونطرف سرک میکشیدم..خیلی شلوغ نشده ..ولی خوب بازم هستن کسایی که بیان برای رای دادن.. البته بگم پارکها و تفریگاها خیلی شلوغه..بزارید از رئیس جمهور قبلی کمی براتون صحبت کنم..اونم آدم بدی نبود ..اما دیگه کارایی نداشت..مردم نیاز به یه تحول اساسی دارن..میدونی از وقتی که اون انقلابه شد به اینطرف کمونیستها به جایی نرسیدن تا این 4سال گذشته که این رییس جمهورشون با تلاش و البته کمی دو دوزه بازی تونست رای جمع کنه..دور و بریهاشم همه کمونیستن خلاصه بد جوری داشت کشورو کمونیست میکرد..اما الان دیگه ملت بهش رای نمیدن...لیبرالها بعد از اون ماجرای اختلاس چند سال پیش که باعث به زندان افتادن تعدادی از سرانشون شده بود،الان خودشون رو جمو جور کردن و با مهندس دوباره به میدان انتخابات وسیاست برگشتن ..ووجود مهندس باعث شده قدیمیها هم آراشون مورد توجه قرار بگیره..و همه امیدوارن  دوباره کشور اوج بگیره..در مورد آزادی ها تا قبل از کمونیستا بد نبود..اما الان یکمی محدودیت ایجاد شده...که اونم با اومدن دولت جدید حل خواهد شد..از بعد از جنگ و اون چهار پنج سال باز سازی که خیلی خیلی فشار به ملت اومد ..مدتها گذشته و تقریباًهمه چی آروم میگذره..نه جنگی تو منطقه رخ داده و نه بلایای طبیعی بوده این چند سال...کشورهای همسایه هم روابط خوب و عادی دارن با ما..از چین گرفته تا امریکا سفارت خونه دارن...من خودم یه 2باری به راحتی ویزا گرفتم برای آمریکا رفتم ..یه چرخی زدم و برگشتم..خلاصه اوضا بد نیست اما باید بهتر بشه......طرفای ساعت 9 شب اخبار در مورد انتخابات صحبتهایی کرد..که همه امیدوار شدن...مهندس تو برنامه پخش زنده به همه تبریک گفت و به حضور پر رنگ لیبرالها در این انتخابات و قدیمیها که اومده بودن به اون رای بدن آفرین گفت.. دکتر هم که رئیس جمهور این چهارسال بود دوباره همون حرفای این مدت زد و از مردم خواست که به کمونیسم اعتماد کنن  و دوباره شعارهای کارگری وبرابری و عدالت رو سرداد..البته این حرفها فقط در حد شعار مونده بود این چهار سال..قرار شد فردا صبح نتیجه کامل آرای انتخابات رو از رسانه های عمومی و خصوصی اعلام کنن... منم که خیلی خسته بودم.. ساعت 11 شب گرفتم خوابیدم.. که صبح زود بیدار بشم که اگه پارتی و جشن پیروزی قراربود صورت بگیره ..زودتر از همه حاضر بشم...ام چشمتون روز بد نبینه......از دماغم کشیده شد چون اونشب به بعد بود که..........ادامه دارد.........

توضیحات کلی در مورد داستان و جهان موازی و زمان موازی

فکر می کنم باید در مورد این (دنیای موازی) کمی توضیح بدم و بعد داستان رو پی بگیرم.

آقایون محققان و دانشمندان طی آزمایشاتی به اطلاعات عجیبی دست پیدا کردن.

نظریه اینه که میگه :به موازات دنیای ما بعدهای گوناگون دیگری وجود داره .اشتباه عامه اینه که فکر میکنن زمان مستقیم حرکت میکنه.مثل ولت DC.اما دانشمندان به این نتیجه رسیدند که زمان همانند سیگنالهای ACو بسیار فشرده در حرکته.. به طور کلی وقتی به زمان ایطور نگاه کنید ،فکر سفر در زمان قابل درک خواهد شد چرا که اگر بتونید یه خط مستقیم بر این سیگنال ACایجاد کنیدمثل ترکیب شدن.ولتاژDCدر AC.اون موقس که میتونید از طریق این مسیر مستقیم به زمان گذشته ویا آینده سفر کنید ..حالا ممکنه فقط بشه یه دریچه ایجاد کرد برای دیدن..........این تا اینجا.....

اما جهان موازی .:تا حالا شده که یه صحنه رو ببینید و یه دفه بگید اِ اِ اِ من این صحنه رو قبلا دیده بودم.یا این اتفاق قبلا برای من افتاده.. دانشمندان عزیز به این هم فکر کردند ..اگر دنیا ها رو مثل لونه زنبور در نظر بگیریم و خونه های هشت ضلعی رو یک جهان در نظر بگیریم .و حرکتهای خودمون رو در این اضلاع تقسیم کنیم به دنیای موازی خودمون دست پیدا میکنیم ..دنیاهایی که ممکنه شما در یکیش مهندس شیمی باشید و در یکیش دکتر جراح..این نظریه ایه که حتی در موردش فیلمهایی هم ساخته شده..خلاصه بگم که ..ممکنه تا سالها بعد راهی عملی برای دیدن دنیاهای موازی خودمون پیدا بشه.. فعلا دانشمندان عزیز دار روی ارتباط با آیندگان فکر میکنن..نکته :در مورد UFOها هم اگه شنیده باشید ..اخیرا کنفرانسی در انگلیس و در آلمان برگزار شده بود در این باره که به طور قوی وجود این موجودات ناشناخته تایید شد اما نه به عنوان فضایی ها بلکه به عنوان انسانهایی از آینده.....وحالا  بقیه ماجرا...داستان ما بر میگرده به بعد چهارم زمان در دنیای موازی شماره یک..در اونجا جنگ ایران و عراق 8 سال نبوده..و پس از باز پس گیری خرمشهر آتش بس اعلام و وجنگ به پایان رسید....ادامه در ...ارسال بعدی............

داستانک شماره ی ۱(۲۲ خرداد ۱۳۸۸)::جهان موازی شماره ی ۱::بعد چهار

صبح زود از خواب بیدارشدم .هوا یکم خنک شده وسط تابستونی..جالبه.. 

کفش و کلاه کردم برم بدوم..طرفای ساعت ۶ بود بیرون که رفتم ..همه چی آروم بود ملت صبح جمعه ای خواب خواب بودن..تو خیابونا پرنده پر نمی زد.. تا پارک سر کوچه رفتم و برگشتم...شد ساعت ۷.یه دوش گرفتم و .یه چی برا صبحانه خوردم.. خانوم بچه ها خواب خواب بودن..یکم ... چرخ زدم و این ور و اونور کردم ..تا طرفای ساعت ۹ گفتم بزار دیگه برم  رای رو بدمو خیالم راحت بشه..آخه نمیدونی این روزا چطور گذشته.. بعدا براتون تعریف میکنم..در خونه رو بستم پیاده حرکت کردم..مث اینکه ملت کم کم  سر و کلشون پیدا می شد ..رسیدم به یه دبیرستان که نزدیکای پارک بود..رفتم رای بدم یه مامور خوش رو و سلام نظامی بم داد !!!جدید بود ..منم یه سلام بهش دادم.. خیلی محترم بود طرف..رسیدم.روبروی میز مسئول رای گیری.خیلی با احترام از جاش بلند شد خوشامدگویی کرد..!!!بعد کارت ویژه ملی اجتماعی من رو ازم گرفت و بارکدشو چک کرد.بعد اجازه رای دادن پیدا کردم.. رفتم جلوی باجه همیشگی رای الکترونیک.. روی تاچ اسکرین مانیتور، اسم خودم  رو اوکی کردم و بعد تایید و بعد رمزمو دادم..وبعد از چند ثانیه صفحه رای گیری اومد بالا..رایمو دادم، به یه مهندس که خیلی باحال بود ..طرف نقاشه..معماره...نویسندس ..در کل۲۰ سال پیش نخست وزیر بود.. وضع مملکت خوب گذشت تقریبا بیشتر پیشرفتای کشور مدیون کار و تلاش شبانه روز تیمش بود.. با تدبیرش جنگ رو بعد از فتح خرمشهر به نفع کشور تموم کرد.. بعد به بازسازی خرابیها روی آورد..خلاصه کشش ندم. من  کلان ازش خوشم اومد..ادامه دارد.......